
هر سحرگاهان كه دست عشق بالا ميشود
دفتر شعر دعا بينقد معنا ميشود
عشق تا سنگ جنون بر شيشة احساس زد
بشكند دل را جواز گريه امضاء ميشود
تا كه بر سجادهها گل ميدهد اخلاص اشك
عشق ميجوشد زسينه چشم دريا ميشود
بغض دعوت ميكند مدّاح اهل ناله را
عشق ميآيد بساط وصل برپا ميشود
صحن دل را آب و جارو ميكند اشك و دعا
شوق بودن با خدا مهمان دلها ميشود
ميتوان با بال دل تا بيكرانها پر كشيد
آن زماني كه خدا با بنده تنها ميشود